معنی جست وخیز
فارسی به عربی
ربیع، مرح، نبات الکبر
جست وخیز کنان
مرح
جست وخیز کردن
ثب، سقطه، قفز
جست وخیز وشلنگ تخته
قفز
جست وخیز کوچک کردن
قفزه
جست
ارجاع، صندتق النفایات، قفزه
فرهنگ معین
(جَ تُ) (اِمص.) پرش.
فارسی به آلمانی
Feder (f), Frühjahr (n), Frühling (m), Springen, Sprung (m)
جست وخیز کوچک کردن
Etappe (f), Hopsen, Hüpfen, Teilstrecke (f)
لغت نامه دهخدا
وخیز. [وَ] (ع اِ) اشکنه ٔ شهد. (منتهی الارب) (آنندراج). اشکنه و تریدی که از عسل سازند. (ناظم الاطباء).
ترکی به فارسی
جسد
فرهنگ عمید
معادل ابجد
1086